آخرین پرواز به یاد شهدای ساختمان پلاسکو؛ مرگ چترباز معروف در اکباتان

به گزارش مجله لیست پیوند، تهران (پانا) - ترس را گم نموده بود. زندگی را در آسمان ها یافته بود. در همان آسمان هم ابدی شد. به آرزویش رسید. همان رویایی که همه دوستان و آشناهایش از آن حرف می زنند.

آخرین پرواز به یاد شهدای ساختمان پلاسکو؛ مرگ چترباز معروف در اکباتان

به گزارش شهروند، لباس آتش نشانی به تن نموده بود. لباسی که آرزو داشت یک روز به تن کند. با همان لباس به آسمان ها پیوست. محمد عظیمی چترباز معروف کشورمان بود. به یاد شهدای ساختمان پلاسکو، جانش را داد. می خواست یاد آنها را زنده نگه دارد، اما نمی دانست که این مراسم به بهای جانش تمام می گردد. به ارتفاع رفت. از آن بالا هیجانش برای پریدن زیاد بود. مثل همواره که از پرنده بودن خود لذت می برد، اما درست سه ثانیه با مرگ فاصله داشت. 56 متر ارتفاع بود. ولی سقوط مرگبار او تنها سه ثانیه طول کشید.

چتر، یار او نشد. محمد بین زمین و آسمان تنها ماند. یار همیشگی اش او را در نیمه راه تنها گذاشت. چتر باز نشد. محمد عظیمی سقوط کرد. او که بارها تا پای مرگ رفته بود، این بار اما نتوانست جان سالم به در ببرد. چترباز معروف ایرانی که از هیچ خطری نمی ترسید، به یاد شهدای پلاسکو جانش را داد.

سه ثانیه تا مرگ

یک، دو، سه. دقیقا به اندازه همین سه عدد همه چیز ویران شد. آسمان و زمین برای محمد عظیمی یکی شد. همه چشم ها به بالا بود. همه نظاره گر این مرد پرنده بودند. قرار بود باز هم یکی از همان پرش های هیجان انگیز خود را انجام دهد. ساعت 8 صبح بود. شرایط هوا کمی نامساعد بود، اما محمد می خواست با پریدن از بالای نردبان جرثقیل آتش نشانی با چتر به زمین فرود بیاید. دوست نداشت از این کار دست بکشد، اما ناگهان در فاصله 50 متری زمین که قرار بود چترش باز گردد چتر به دور خودش پیچید. گره خورد و این جوان به شدت روی زمین سقوط کرد.

می خواستیم مراسم را کنسل کنیم

دانیال وحدتی از دوستان صمیمی محمد است. دوستی که درست در لحظات آخر، در سه ثانیه شوم، نظاره گر پرواز مرگبار رفیقش بود. او آن صبح پنجشنبه را اینطور روایت می نماید: شرایط آب وهوا مناسب نبود. آن روز همراه محمد بودم. جمعیت زیادی آمده بودند تا پرواز محمد را تماشا نمایند. همسرش آنجا بود، من و یکی دو نفر از دوستان صمیمی اش هم آنجا بودیم. آتش نشانان هم حضور داشتند. مراسم در ایستگاه آتش نشانی در فاز یک اکباتان برگزار گردید. مردم هم آمده بودند. به محمد گفتم شرایط هوا نامساعد است. گفت می دانم ولی برای کنسل کردن خیلی دیر است. به این همه مردمی که آمده اند تا مراسم را تماشا نمایند چه بگوییم. گفت خودم انجامش می دهم. می دانست که پرواز سختی را پیش رو دارد.

عظیم ترین آرزوی مرد پرواز

محمد پیش از این هم بارها خطر نموده بود. بارها تا پای مرگ رفته بود. برای همین تصور می کرد که این بار نیز از پس آن برمی آید: محمد گفت حالا که این جمعیت آمده نمی توانیم کنسل کنیم. او آماده شد و رفت برای پرواز. من با بیسم از پایین شمارش معکوس می خواندم. یک، دو، سه. به کوتاهی همان یک دو سه رفیقمو از دست دادم. از داخل عینکم می دیدم دارد کوشش می نماید تا چتر را باز کند. ولی کاری از دستم بر نمی آمد. انگار عزرائیل با شمارش معکوس من خودش را آماده نموده بود. باد ناگهان پیچید. محمد خیلی پرش داشت. او اصلا بی تجربه نبود. می دانست این کار خطرناکه ولی عشقش را داشت. باد، پایلوت را روی صورتش قرار داد. چتر باز نشد. محمد همواره می گفت اگه قرار باشد به زودی بمیرم دوست دارم در پرواز بمیرم. او به آرزویش رسید. اولین عزیزی بود که کنارش و بالای سرش بودم. دیدن آخرین نفس رفیقت عظیم ترین درد دنیاست.

تمام مجوزها را داشت

وحدتی در ادامه صحبت هایش می گوید: محمد متولد سال 72 بود. او از سال 94 پرواز را آغاز کرد. البته تا پیش از آن خلبان پاراگلایدر بود. شغلش هم پیمانکار خطوط انتقال آب بود. ولی تمام عشقش پرواز بود. همسرش هم چترباز است. آنها سال 91 با هم ازدواج کردند. دو برادر هم دارد. پدرش هم در قید حیات نیست. در خانواده شان فقط محمد و همسرش چترباز بودند. محمد از هیچ خطری نمی ترسید. عاشق این بود که یک بار با لباس آتش نشانی این کار را انجام دهد. برای آتش نشانان احترام بسیار ویژه ای قائل بود. تمام دغدغه اش این بود که به یاد شهدای پلاسکو این کار را انجام دهد. تمام مجوزهایش را هم گرفته بود. از شهرداری، آتش نشانی و تمام ارگان های مربوط. خودش هم کلی هزینه کرد. یعنی نه تنها پولی در کار نبود، بلکه از جیب خودش هم هزینه کرد. در آخر هم به آرزویش رسید.

عشق به لباس آتش نشانی

یکی دیگر از دوستان نزدیک محمد، روایت برگزاری این مراسم را توصیف می نماید و می گوید: از شیراز برمی گشتیم. محمد به من گفت می خواهم برای شهدای آتش نشان پلاسکو کاری انجام بدهم. از من خواست کنارش باشم. من هم گفتم با افتخار قبول می کنم. خواست تا با دوستان آتش نشانم هماهنگ کنم تا بتواند لباس عملیاتی آنها را بپوشد و بپرد. من هم هماهنگ کردم. او رفت و لباس آتش نشانی را پوشید. نردبان را هم دید. خیلی ذوق داشت. به من پیغام داد و گفت نمی دانی چه حالی دارم که این لباس مقدس را پوشیدم. بغض نموده ام. خلاصه کلی با هم حرف زدیم. رفت دنبال مجوزهای این کار.

در تمام مراحل با او در تماس بودم. حتی یک بار گفت که روز آدینه هماهنگ شده تا بپرد. ولی بعد گفت به خاطر مسائل پیش آمده در صدور مجوز، آدینه کنسل شد. من داشتم به سفر می رفتم. به من زنگ زد و گفت که خیلی ذهنش درگیر است. موانع زیادی وجود دارد. من هم گفتم هرچه دلت می گوید. می گفت شاید اصلا بی خیال شوم. چند روز بعد تماس گرفت و گفت من پنجشنبه می پرم. گفت خیلی فکر کردم توکل برخدا می خواهم بپرم. از من خواست کنارش باشم، اما من در سفر بودم و نتوانستم پیش او بروم. تا اینکه این خبر را شنیدم. همواره دلش می خواست در یکی از پرش هایش بمیرد نه در تصادف و مریضی.

شرایط جوی نامساعد

این در حالی است که سرهنگ بهزاد پاینده، بنیانگذار پرش بیس جامپ در ایران، محل این حادثه را آنالیز نموده است. او به عنوان کارشناس در این باره گفت: من طبق تجربه ای که دارم، براساس آنالیز ها 95 درصد، شرایط جوی نامساعد را دلیل این اتفاق می دانم. البته خودم در آنجا حضور نداشتم. نمی توان به صورت قطعی نظر داد. ولی طبق تجربیات و آنالیز صحنه این را می گویم. معمولا در اینگونه پروازهای با ارتفاع کم، چتر دوم وجود ندارد. چون اصلا زمان استفاده از چتر دوم نیست. فرد فقط فرصت دارد که یک چتر را باز کند. اگر باز نشد حادثه رخ می دهد. دیگر وقتی برای استفاده از چتر دیگر نیست.

برای همین چتر دوم برای ارتفاع های بالای هزارمتر استفاده می گردد. این پرش ها کوتاه است و از برج ها، آنتن های مخابراتی، پل ها و صخره ها صورت می گیرد. بنابراین فکر می کنم همه چیز استاندارد بوده و شرایط هوا چنین اتفاقی را رقم زده است. من، محمد عظیمی را می شناختم، او چترباز ماهری بود. بارها از خطرهای مختلف جان سالم به در برد. احتمالا در آن لحظه باد زیاد شده، جهت منحرف شده و دستگیره چتر با جایی درگیر شده که این سقوط اتفاق افتاده است. این را هم می دانم که او تمام مجوزهایش را گرفته تا توانسته برنامه چنین پرشی را ترتیب دهد.

برنامه ریزی شخصی

ابراهیم کریمی، نایب رئیس انجمن ورزش های هوایی نیز در این خصوص گفت: این پرواز کاملا شخصی بوده که این چترباز فوت شده است. طراحی این پرواز کار شخصی بوده و ارتباطی با انجمن نداشته است . ما مجوزی در این خصوص صادر ننموده بودیم. یک چترباز به طور شخصی می تواند از هر جایی بپرد. محمد عظیمی مجوزی برای انجام این مراسم از ما نگرفته است. البته اکنون مهم ترین موضوع این است که یک چترباز خوب آن هم در سالگرد شهدای پلاسکو از بین ما رفته است که به خانواده ایشان تسلیت عرض می کنیم.

منبع: خبرگزاری پانا
انتشار: 6 اسفند 1399 بروزرسانی: 6 اسفند 1399 گردآورنده: lalink.ir شناسه مطلب: 832

به "آخرین پرواز به یاد شهدای ساختمان پلاسکو؛ مرگ چترباز معروف در اکباتان" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "آخرین پرواز به یاد شهدای ساختمان پلاسکو؛ مرگ چترباز معروف در اکباتان"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید